یک چهارراه معروف تهران و چند روایت تکاندهنده/ از تبعید تا سرنوشت غمانگیز شاعر عاشقپیشه
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۹۹۹۶۵۳
یکی از تقاطعهای پرتردد در خیابان، ولی عصر (عج)، کمی بالاتر از چهارراه جمهوری، روزگاری باغ چراغعلی امیراکرم، پسرعموی رضاشاه، بود.
به گزارش همشهری آنلاین، این تقاطع که از قدیمالایام بهنام «امیراکرم» شناخته میشد، بازمانده از روزگار قدیم و سالهای میانی حکومت پهلوی است که هنوز هم برای نامیدن این محدوده مورد استفاده قرار میگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«نصرالله حدادی»، تاریخپژوه، نام این چهارراه را بهانه میکند تا بیشتر درباره شخصیت این فرد صحبت کند: «امیراکرم اهل آلشت سوادکوه و پسرعموی رضاشاه، از ملاکین و متمولین مازندران بود. وقتی پسرعمویش به سلطنت رسید، مدتی حکومت مازندران با او بود، سپس به تهران فراخوانده شد و معاونت وزارت دربار و پیشکاری ولیعهد به او سپرده شد. چند بار در غیاب تیمورتاش، سرپرست وزارت دربار شد و نزد شاه خیلی مقرب بود. هنوز چند سالی از صعودش به قدرت نگذشته بود که با وضع وخیمی برای معالجه به اروپا رفت و در همانجا فوت شد.
روزنامهها فوت او را مولود بیماری سرطان نوشتند، ولی حقیقت مطلب این بوده است که یک روز شاه عصبانی شده و با چکمه چند لگد به شکم او کوبیده بود. همین ضربات او را از پا درآورد. چندی در تهران تحت معالجه بود و، چون بهبود نیافت او را به اروپا فرستادند، ولی معالجات سودمند نیفتاد و در همانجا از بین رفت.»
حدادی در ادامه با بیان اینکه روایتها درباره امیراکرم گوناگون است و یکی از جالبترین آنها ماجرای ازدواج او با ثریا طهماسبی، معشوقه محمدحسین شهریار، شاعر، است، میگوید: «براساس این روایت «محمدحسین بهجت تبریزی»، مشهور به شهریار، در ۱۶ سالگی برای تکمیل و ادامه تحصیلات به تهران میآید. او که پس از پایان دبیرستان، وارد مدرسه عالی طب دارالفنون شده بود در همان سال اول تحصیل در رشته طب، با دختری به نام ثریا آشنا میشود.
درباره پدر ثریا گفته شده که او بهنام امیرلشکر «عبداللهخان امیرطهماسبی»، در سال ۱۲۹۸ با درجه امیرتومانی (سپهبدی) ریاست گارد محافظ سلطان احمدشاه قاجار را برعهده داشت. او به پاس خدمات خود در خلع قاجاریه در ۲۸ آذر ۱۳۰۴ در اولین کابینه سلطنت رضاشاه به وزارت جنگ منصوب شد، چندی بعد وزارت فوائد عامه و تجارت را برعهده گرفت.
آنچه مسلم است این که شهریار علاقهای بی حد و حصر به ثریا – که در اشعارش از او با نام پری یاد میکند – داشته و قصد داشته پس از پایان تحصیل او را به همسری خود درآورد. موضوعی که پدر و مادر ثریا نیز از آن مطلع بودهاند.»
در این میان، اما موقعیت سیاسی و نظامی پدر ثریا سرنوشتی دیگر را برای آنها رقم میزند. حدادی در این باره میگوید: «در برخی روایات آمده تیمورتاش به معشوقهاش بند کرده و پس از تبعید شهریار به خراسان خودش با ثریا ازدواج میکند. شهریار ۴ سال در نیشابور به تبعید عمر میگذراند و پس از کشته شدن تیمورتاش به تهران بازمیگردد.
مدت کمی پس از کشته شدن تیمورتاش، شهریار مطلع میشود که «ثریا» خواستگار دیگری پیدا کرده است. این شخص، سرتیپ چراغعلیخان معروف به امیراکرم است. با مرگ امیراکرم (همسر دوم ثریا) معشوقه شهریار با فرزندی که از همسر دوم دارد به سوی او بازمیگردد، اما این بار شهریار است که تمایلی به بازیابی عشق دوران جوانی ندارد و او را پس میزند.»
منبع: فرارو
کلیدواژه: تهران قدیم قیمت طلا و ارز قیمت موبایل
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۹۹۹۶۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پادشاهی در تهران که دستورات عجیب صادر می کرد | گفت و گو با پادشاه عجیب را از دست ندهید
همشهری آنلاین ؛ حوادث: تصویر تاجی را روی بدنش خالکوبی کرده و میگوید که سردسته یک باند سرقت است. همه او را پادشاه صدا می زنند چون عاشق دستور دادن است. گفتوگو با او را میخوانید.
جرمت چیست؟
سند نمره کردن. تا حالا چنین اصلاحی شنیده اید؟ اجازه بدهید توضیح بدهم. کار من این است که ماشین های تصادفی را می خرم و بعد به اعضای باند سفارش همان مدل را می دهم تا سرقت کنند. مثلا اگر ۲۰۶ سفید تیپ دو تصادفیبخرم به همدستانم سفارش همان مدل را می دهم. به بعد از سرقت، شماره شاسی و موتور خودروی تصادفی را با دستگاه هک روی خودروی سرقتی می زدم. سپس ماشین جدید را با مدارک خودروی تصادفی به فروش می رساندم. به این پروسه می گویند سند نمره کردن.
چه شد که پایت به دنیای سارقان کشیده شد؟
ماجرایش جالب است. چند سال قبل عاشق یک دختر بودم. به من گفتند فلانی مثلا اصغر آقا به دختر موردعلاقه ام متلک پرانده است. رفتم سراغش اما او قسم خورد که متلک نگفته است. همین موجب شد تا با اصغر آقا دوست شوم. او گفت سارق است اما متلک پران نیست. بعد که فهمید مکانیکم پیشنهاد سرقت داد. این شد که با او و دوستانش آشنا شدم و پایم کشیده شد به دنیای سارقان خودرو.اما حالا سابقه ام زیاد شده و دیگر کمتر سرقت می کنم. سرکرده گروهم و برای خودم نوچه هایی دارم. به من می گویند پادشاه.
برای همین است که روی دستت تاج خالکوبی کرده ای؟
درسته. من عاشق قدرت و سلطنت هستم.فقط روی دستم نیست، همه جای بدنم را تاج تتو زده ام. همه دیگر از من حساب می برند و ریاست باند را به عهده دارم.
نوچه هایت چطور سرقت می کنند؟
با شاه کلید. گاهی هم شیشه می شکنند. مابقی هم فوت و فن های ما سارقان است که نمی توانم عنوانش کنم. البته اغلب ۲۰۶ و ال ۹۰ سرقت می کنند. مشتری های زیادی هم دارد و بازارش خوب است.
از هر خودرو چقدر گیرت می آمد؟
کف قیمت خرید خودروی تصادفی ۵۰ میلیون تومان است و خودروی ۵۰ میلیونی را حدود ۲۵۰ میلیون تومان می فروشم. اما چون با سارق شریک هستم تقسیم بر دو می کنیم. از هر سرقت ۱۰۰ میلیون گیرم می آید.
با پول های سرقتی چه کردی؟
خرج عشق و صفا می کنم. پول دزدی که برکت ندارد، اصلا نمی فهمم چطور خرج می شود.